من مولوی ام ، شمس منی ، عشق جگر خوار تو منطق پروازی و من همّت عطار "ای تیر غمت را دل عشاق نشانه"* من شیخ بهایی ام و تو خانه ی خمّار من حافظم و تو نفس باد صبایی تو دایره ی قسمت و من نقطه ی پرگار پروانه به آتش غزل از شوق تو گوید بلبل بکشد خط به هوا با نوک ِ منقار هر کس به زبانی شده سرگرم خصالت مجنون به جنون گردی و منصور سر ِدار دلها همه در وصف تو مشغول غزل بود از رودکی آغاز شده تا خود ِ شهیار** تو سر تری از هرچه که از حسن تو گفتند کی مشت تواند بدهد شرح ز
اشتراک گذاری در تلگرام
درباره این سایت